مقالات

مقالات متنوعه باللغتین العربیه والفارسیه

مقالات

مقالات متنوعه باللغتین العربیه والفارسیه

زندگینامه حضرت معصومه (س) بنت موسی ابن جعفر علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی رسول الله وآله المنتجبین واللعن التام والدائم علی اعدائهم اجمعین من اول الخلق الی یوم الدین .

مقالی که در پیش رودارید مطالبی است تیتر وار وخلاصه پیرامون دریائی ازاقیانوس بیکران ولایتناهای مدرسه ی انسا نساز اهل بیت علیهم السلام فاطمه بنت موسی بن جعفر(علیهم السلام ) امید است مقبول درگاه حق ومفید شما خوانندگان گرامی قرار گیرد .

زندگینامه حضرت معصومه (س)

نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت،«معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن

بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173  هجرى قمرى درمدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در زندان هارون درشهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادربزرگوارش امام على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.

در سال 200 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند. یک سال بعد از هجرت امام، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر وادای رسالت زینبی و ابلاغ پیام ولایت به همراه عده اى از برادران وبرادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و

در هر شهر و محلى مورداستقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان رابه مردم مؤمن و مسلمـــــــــان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) رابا حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند. به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثرمسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگرامکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید:

از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مىکشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد مرکب حضرت درحرکت بودند، حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد وافتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.

آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است. سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربیع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست وشیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد. آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند براسب هاى خود سوار و از محل دور شدند. به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند تا به دست آنان تجهیز وتدفین شود. چنان که پیکر مقدس حضرت زهرا(س) را امیرمؤمنان (ع)غسل داده و کفن و دفن نموده و حضرت مریم (س) را حضرت عیسى (ع)شخصاً غسل داده است. پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال 256 هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.

احادیث پیرامون حضرت معصومه (س)

زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات

درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام «سعد بن سعد» به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود، امام  هشتم خطاب به ایشان می فرماید: «ای سعد! از ما در نزد شما قبری است». سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید؟ می فرماید: «آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»

مرحوم علامه مجلسى از شیخ صدوق روایتى بس ارزشمند درباره ارزش زیارت فاطمه معصومه (س) نقل مى کند: قَالَ سَألْتُ اَبَا الْحَسَن ِالر ِّضَا(ع) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت ِمُوسَى بْن ِجَعْفَر (ع)، فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ

الْجَنَّةَ. راوى گوید از امام رضا(ع) درباره حضرت فاطمه معصومه پرسیدم. آن حضرت فرمود:« هرکس قبرش را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى شود .

جایگاه وشفاعت حضرت معصومه (س) :

روى القاضى نور اللّه عن الصادق علیه السلام قال: ان للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها امة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم .

خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنـــی از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند .

فی کامل الزیارة:عن ابن الرضا علیهماالسلام قال: من زار قبر عمتى بقم فله الجنة.    امام جواد(ع) : - کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است

.

امام صادق (ع): من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة  (بحار ج 48 صفحه ٣٠٧) (این تعبیر بخشى از روایت است )

امام صادق (ع) کسى که آل حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت مى رود.

امام صادق (ع): «الّا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم» بحار ج ٦٠ صفحه ٢١٦

امام صادق (ع) - آگاه باشید که حرم من و حرم فرزندان بعد از من قم است

لقب  معصومه را  چه کسی به فاطمة بنت موسی (س)داده است ؟

لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود:

آن حضرت در روایتى فرمود: «مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى.» (ناسخ التواریخ، ج ٣، ص ٦٨، به نقل از کریمه اهل بیت، ص ٣٢)

«هرکس معصومه را در قم زیارت کند،مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.» این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.

امام رضا(ع) در روایتى دیگر مى فرماید: هرکس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در«قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مى یابد. (زبدة التصانیف، ج ٦، ص ١٥٩، به نقل از کریمه اهل بیت، ص ٣)

مقام علمی حضرت معصومه (س)

حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از  شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س)که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فـــردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س)جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش

فضیلت بی نظیر

شیخ محمد تقی تُستری، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوی اسوه معرفی کرد و فضیلت وی را در میان دختران و پسران حضرت موسی بن جعفر (ع)، غیر از امام رضا (ع) بی نظیر دانسته است. ایشان در این زمینه چنین می نویسند:  «در میان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا(ع) کسی هم شأن حضرت معصومه (س) نیست».  بی گمان این گونه اظهارنظرها و نگرش به شخصیت فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع) بر برداشت هایی استوار است که از متن و روایات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. این روایت ها، مقام هایی را برای فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامی که نظیر آن، برای دیگر برادران و خواهران وی ذکر نکرده اند و به این ترتیب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.

لقب دیگر حضرت معصومه(س) :

لقب دیگر حضرت معصومه(س) «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهل بیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است : مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و یا امام صادق (ع) مشرّف شد.

امام به ایشان فرمودند: «عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیت ِ.» یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن . ایشان به گمان اینکه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از   خواب  برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه  (س) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کرد. (کریمه اهل بیت، ص٤٣، با تلخیص و تصرّف .)

روایاتی منقول از حضرت معصومه( س)

حدثتنی فَاطِمَةُ وَ زَیْنَبُ وَ أمَّ کُلْثُوم بَنَاتُ مُوسَى بْن ِ جَعْفَر قُلْنَ:... عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت ِرَسُول ِاللّه ِصَلَّى اللّه عَلَیْه ِوَ سَلَّمَ وَ رَضِىَ عَنْهَا قَالَتْ : «أنَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُول ِاللّه ِصِلَّى اللّهُ عَلَیْه ِوَ سَلَّم یَوْمَ غَد ِ یر ِخُمٍّ، مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوُلاهُ وَ قَوْلُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَیْه ِوَ سَلَّمَ ،أنْتَ مِنِّى بِمَنْز ِلَة ِهَارُونَ مِنْ مُوسى؟!»

فاطمه معصومه (س) این روایت را از دختر امام صادق(ع) نقل مى کند که سلسله سندش در نهایت به فاطمه زهرا(س) مى رسد. فاطمه زهرا(س)، دختر بزرگوار رسول اکرم (ص) فرمود: « آیا فرمایش

رسول خدا(ص) را در روز غدیر خم فراموش کرده اید که فرمود: هر کس من مولاى اویم، على مولاى اوست، و (آیافراموش کرده اید) دیگر فرمایش آن حضرت را که فرمود: تو براى من همانند هارون براى موسى هستى؟!»( -عوالم العلوم، ج ٢١، ص ٣٥٣ به نقل از اسنى المطالب ص ٤٩ تا ص ٥١. این روایت مدارک دیگرى هم دارد)

… عَنْ فَاطِمَةُ بِنْتَ موسَى بْن جَعْفَر (ع)... عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت ِرَسُول ِاللّهِ صَلَّى اللّه عَلَیْه ِوَ آلِهِ وِ سَلَّمَ ، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللّه ِصَلَّى اللّه ِعَلَیْه ِوَ آلِه ِوَ سَلَّمَ : «ألا مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آل ِمُحَمَّد ماتَ شَهِیداً.

فاطمه معصومه(س)، از دختر امام صادق (ع) روایتى نقل مى کند که سلسله سندش به حضرت فاطمه زهرا(س)مى رسد که آن حضرت مى فرماید: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «آگاه باشید! هرکس با محبّت آل محمّد بمیرد شهید از دنیا رفته است.»

درپایان از خداوند متعال مسألت مینماییم مارا ازعارفان ودوستداران اهل بیت عصمت وطهارت علیهم افضل الصلاة والسلام  محشور نمایند .

وآخردعوانا ان الحمد لله رب العالمین .

الحقوق الشرعیة للطفل

بسم الله الرحمن الرحیم

الحقوق الشرعیة للطفل

تقدیم وإعداد : شیخ مهدی الساعدی

الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد وآله الطیّبین الذین اذهب الله عنهم الرجس وطهّرهم تطیراً والّلعن التام والدائم علی اعدائهم اجمعین من اوّل الخلق الی قیام یوم الدین

وبعد اقدم هذا المقال تحت عنوان : الحقوق الشرعیة للطفل

تهدف التعالیم والاحکام المعنیّة بالطفل فی الإسلام إلى بلورة رؤیة الدین لحقوق الطفل کجزء من منظومة الأسرة ویطرح الاسلام اسساً لا حاجة لاستبدالها بالمواثیق الدولیة للطفولة التی صدرت أوتصدرفی العالم لحمایة الأطفال من التأثیرات السلبیة التی تخالف رؤى الدین الحنیف ولذلک نظر الاسلام الی الطفل نظرة کریمة وأغناها بالاهتمام بهدف تکوین المجتمع الصالح والاسرة هی اول وسط یحتضن الطفل ویمونه بالغذاء السلیم والفکرالصحیح والعادات الحمیدة والاخلاق الفاضلة فلابد ان ترعی هذه الحقوق لینشأ المولود نشأة صالحة وانطلاقاً من هذه النظرة الکریمة المنبثقة من حب الخیر والسعادة للبشر بل للکون اجمع ضمن الاِسلام للاَطفال حقاً أساسیاً ، وهم بعدُ فی أصلاب آبائهم وأرحام أمهاتهم ، وهو (حق الوجود) ، وللتدلیل على ذلک نجد ان تعالیم الاِسلام ، تشجع على اتخاذ الذّریة ، وانجاب الاَولاد . فالاِسلام کما هو معروف یحثُّ على الاِکثار من النسل ، ویرى کراهیة تحدیده ، حتى نجد أن القرآن الکریم ، یعتبر الاَبناء زینة الحیاة الدنیا ، کما فی قوله تعالى : (المالُ والبنونُ زینة الحیاة الدُّنیا...) (الکهف 18 : 46) ، وینقل لنا أمانی ورغبات الاَنبیاء من خلال الدعاء بأن یهب لهم الله تعالى الذّریة الصالحة ، فعلى سبیل المثال ینقل لنا القرآن الکریم دعاء ابراهیم علیه السلام مع استجابة ذلک الدعاء : ( ربِّ هبْ لی من الصّالحین * فبشرناهُ بغُلامٍ حلیم..) (الصّافات37 : 100 ـ 101) ، ویَنقلُ لنا أیضاً رغبة زکریا القویة بان یرزقه تعالى الذّریة وذلک ، عندما رأى ـ بأمّ عینیه ـ القدرة الاِلـهیة متمثلةً فی رزق مریم الاِعجازی : ( هنالک دعا زکریّا ربَّهُ قال ربِّ هبْ لی من لدنک ذُریّة طیّبةً إنَّک سمیع الدعاء ) (آل عمران 3 : 38) . وقد صوّر لنا القرآن الکریم باسلوبه البلاغی الرائع ، ما کان علیه زکریا علیه السلام من الشوق إلى الولد ، وخشیته من البقاء فرداً ، کما فی قوله تعالى : ( وَزَکَریَّا إذْ نادى رَبّه رَبِّ لا تذرنی فَرداً وأنتَ خیر الوارثین ) (الانبیاء 21 : 89) ، وکیف انه سبحانه استجاب له دعاءه ؛ لاَنه کان علیه السلام أهلاً لاستجابة الدعاء : ( فاسْتَجَبْنا له ووهبنا له یحْیى واصلحنا له زوجَهُ إنّهُمْ کانوا یُسارعُونَ فی الخیراتِ ویدعُونَنَا رَغَباً وَرَهباً وکانوا لنا خاشعین ) (الانبیاء 21 : 90) .وفی کلِّ ذلک ، تلمیح لنا ، بأنْ ندعو الله تعالى أنْ یرزقنا کما رزقهم الذرّیة الصالحة .أضف إلى ذلک أنَّ السُّنة النبویة ـ القولیة والفعلیة ـ تشجع على الزواج، المصدر الشرعی والعرفی للانجاب ، وتنفّر أشدّ التنفیر من العزوبیّة والرّهبانیة ، یقول النبی صلى الله علیه وآله وسلم : «شرار موتاکم العزّاب».(1)

 

وتنقل لنا الرغبة النبویة ، بأنْ تکون أمته صلى الله علیه وآله وسلم أکثر الاَمم یوم القیامة «تناکحوا تکثروا ، فإنّی أُباهی بکم الاَُمم یوم القیامة حتى بالسقط».(2) ومن یطّلع على أحادیث أهل البیت علیهم السلام ، یلاحظ أنّ حقوق الاَولاد تحتل مکانةً مرموقة فی مدرستهم الاِلهیة ، وحول حق الولد فی الوجود ، یجد أحادیث ترغّب الآباء بانجاب الاَبناء ، لما فی ذلک من قوة فی العدد، یقول أمیر المؤمنین علیه السلام فی هذا الصَّدد : «الولد أحد العددین».(3)

وأیضاً للاستعانة بهم فی أوقات الحاجة أو الضرورة ، یقول الاِمام زین العابدین علیه السلام : «من سعادة الرّجل أن یکون له وُلدٌ یستعین بهم».(4)   إنَّ الولد یشکل الامتداد الطبیعی لوالدیه ، فمن خلاله ینقل الوالدان صفاتهما وافکارهما واخلاقهما ، وفی کل ذلک امتداد معنوی لوجودهما.ویبقى أن نشیر إلى ان الآباء سوف ینالون الثواب نتیجة لاعمال أولادهم الحسنة من دعاء أو صدقة أو عبادة ، وما إلى ذلک . وهذا ـ بحد ذاته ـ حافز آخر ، یشجع على اتخاذ الذّریة ، من کل ذلک یوفر الولد للوالدین السعادة الدنیویة والاَخرویة . وعلیه یقول الاِمام الباقر علیه السلام : «من سعادة الرّجل أن یکون له الولد ، یعرف فیه شبهه : خَلقه ، وخُلقه ، وشمائله»(5)  . زد على ذلک ، ان الولد یدیم ذکر والدیه ، فاسمهم مقرون بإسمه، وبذلک یُبقی اسمهم محفوراً على لوحة الزّمان ، یقول الاِمام علی علیه السلام «الولد الصالح أجمل الذّکرین» (6)  .

یضاف إلى هذا أنَّ مدرسة أهل البیت علیهم السلام ، حاربت الانعزال والرَّهبنة والابتعاد عن الواقع والمجتمع ، وشجعت على الزَّواج کأسلوب شرعی للشروع فی تکوین الاُسرة وانجاب الاَطفال ، وفی هذا المجال ، جاء فی بحار الاَنوار : أن امرأة سألت أبا جعفر علیه السلام ، فقالت : أصلحک الله إنّی متبتّلة، فقال لها : «وما التبتّل عندک» ؟ قالت : لا أریدُ التزویج أبداً ، قال : «وَلِمَ» ؟ قالت : التمس فی ذلک الفضل ، فقال : «انصرفی فلو کان فی ذلک فضل لکانت فاطمة علیها السلام أحقّ به منک ، إنّه لیس أحد یسبقها إلى الفضل»(7)  . من کلِّ ما تقدم ، نخرج بفکرة عامة ، هی أن الاِسلام ـ متمثلٌ فی القرآن والسُنّة بمعناها الاَعم ، أی قول المعصوم وفعله وتقریره ـ یؤکد ـ تصریحاً وتلمیحاً ـ على ضرورة اتّخاذ الاَولاد ، وهو من خلال هذا التوجه ، یضمن لهم (حق الوجود) ، بمعنى : أن یبرزوا من کتم العدم إلى حیّز الوجود ، حتى تستمر الحیاة جیلاً بعد جیل ، إلى أن یرث الله تعالى الاَرض ومن علیها .

وقد أولی الاسلام اهتماماًخاصاً للطفل فمنحه حقوقاً اساسیة تؤدی لإسعاده منها :    أولاً : حق اختیار والدته:للولد ـ قبل أن یتلبس بالوجود ـ حقٌ على أبیه ، وهو أن یختار له أمّاً صالحة ، یستودعها نطفته . وقد ثبت علمیاً أنّ الصفات الوراثیة الجسمیة والمعنویة تنتقل عن طریق التناسل .وقد سبق الوحیُ العلمَ فی الکشف عن هذه الحقیقة المهمة ، وحثَّ على تدارک آثارها السلبیّة ، یقول النبی صلى الله علیه وآله وسلم ـ وهو الناطق عن الوحی ـ مُوصیاً : «تزوجوا فی الحِجْزِ الصّالح فانّ العرق دسّاس» (8) . ویقول أیضاً: «تخیروا لنطفکم فإن النساء یلدن أشباه إخوانهنّ وأخواتهن» (9)  .

فمن الاَهمیة بمکان أن یختار الاَب الزوجة ذات النسب ، حتى ینقل لولده صفات جسمیة ومعنویة عالیة ، تشکل له الدرع الواقی من الانحراف والانجرار وراء ضغط الغرائز الهابطة ، وأیضاً یوصی الاِسلام بأن یختار الوالد أم أولاده من ذوات الدین والاِیمان ، فتکون بمثابة صمّام أمانٍ یحول دون جنوح الاطفال عن جادة الحق والفضیلة ، وقد ضرب الله تعالى لنا مثلاً فی امرأة نوح ، التی آثرت الکفر على الاِیمان وخانت زوجها فی رسالته ، وکیف أثّرت سلبیاً على موقف ابنها من قضیة الاِیمان برسالة نوح ، وکانت النتیجة أن أوردته مناهل الهلکة : غَرَقاً فی الدنیا ، وعذاباً فی الآخرة ! ولقد دفعت العاطفة الاَبویة نوحاً علیه السلام إلى مناداة ابنه لیرکب فی سفینة النجاة مع سائر أهله ، ولکنه کان خاضعاً لتربیة أمه المنحرفة ولضغط بیئته الکافرة ، فأصرَّ على الکفر ولم یستجب لنداء أبیه المخلص ، وتشبث بالاسباب المادیة العادیة فاعتقد أنّ اللجوء إلى الجبل سوف ینقذه من الغرق ، فلا الجبل أنقذه . ولا شفاعة أبیه اسعفته ، فکان من المغرقین .إقرأ هذه الآیات بتمعن : ( ونادى نوح ربّه فقال ربِّ إنّ ابنی من أهلی وإن وعدک الحقّ وأنت أحکم الحاکمین * قال یا نوح إنه لیس من أهلک إنّه عمل غیر صالح فلا تسألنِ ما لیس لک به علم انّی اعظک أن تکون من الجاهلین ) (هود 11 : 45) .وهکذا نجد أنّ الاَُم الکافرة متمثلة فی امرأة نوح علیه السلام تقف سداً منیعاً أمام إیمان ولدها ، وتشجعه على عقوق إبیه ، وعدم السمع والطاعة له .وفی مقابل ولد نوح الذی یمثل الرَّفض والتمرّد ، نجد اسماعیل ولد ابراهیم علیهما السلام یمثل الطاعة والامتثال لتوجهات أبیه، وذلک عندما أُوحی إلیه فی المنام أن یذبحه ، فلم یترَّدد إسماعیل علیه السلام ـ فیما یوحی به النص القرآنی ـ : ( فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ قَالَ یا بُنَیَّ إنّی أرَى فی المَنَامِ أنّی أذبَحُکَ فانظُر ماذَا تَرَى قَالَ یا أبتِ افعَل ما تُؤمِر سَتَجِدُنی إن شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)(الصافات 37 : 102) .وهذا الموقف الاِسماعیلی المشرِّف ، لم ینطلق من فراغ ، بل کان نتیجةً طبیعیة للتربیة الاِبراهیمیة ، إذ تمکن إبراهیم علیه السلام من عزل ولده الوحید عن ضغوط بیئته المنحرفة ، ولعل الاَهم من ذلک أن هاجر ـ أُم إسماعیل ـ کانت امرأة مؤمنة صالحة ، هاجرت مع أبیه وتحملت معه معاناة الجوع والعطش والغربة ، عندما ترکها إبراهیم علیه السلام فی وادٍ غیر ذی زرع ، فکانت صابرة محتسبة ، زرعت فی ولدها بذور الحب والطاعة لوالده ولرسالته .وعلى ضوء الهدى القرآنی ، کانت مدرسة أهل البیت علیهم السلام ترکّز فی توجهاتها التربویة والاجتماعیة ، على أهمیة ووجوب التفحص والتثبت عند اختیار الزَّوجة ، وأن ینظر الاَب نظرة بعیدة الاَفق یُراعی بها حق أولاده فی الانتساب إلى أم صالحة ، ولا ینظر بعین واحدة فیرکز عند الاختیار على مالها أو جمالها أو حسبها فحسب .وصفوة القول : إنّ على الرجل أن یختار لنطفته المرأة المتدینة، فیفرزها عن غیرها ، ویستخلصها لنفسه کما تُسْتَخلص الزّبدة من ماء المخیض . ومن هنا أکد الاِمام الصادق علیه السلام على ذلک بقوله : «تجب للولد على والده ، ثلاث خصال : اختیار والدته ، وتحسین اسمه ، والمبالغة فی

تأدیبه» (10)  . ولا ننسى الاِشارة إلى أنّ السُنّة قد حذّرت من الافتتان بالجمال الظاهری ، وحثّت على النظر إلى الجمال الباطنی المتمثل بالطهارة والاِیمان ، فعندما قال النبی صلى الله علیه وآله وسلم مُحذراً : «إیاکم وخضراء الدّمن» ، قیل: یا رسول الله وما خضراء الدّمن ؟ قال : «المرأة الحسناء فی منبت السّوء»(11)  . کذلک حذرت السنّة المطهّرة من المرأة الحمقاء ، تلک التی لا تُحسن التصرف ؛ لضعف مستحکم فی عقلها ، وکشفت عن الآثار السلبیة التی تُصیب الاَبناء من جراء الاقتران بالمرأة الحمقاء ، فالحدیث النبوی یقول : «إیاکم وتزوج الحمقاء ، فإنّ صحبتها بلاء ، وولدها ضیاع» (12)  .

ویبقى إن نشیر إلى أن الاِسلام قد حرّم الزِّنا لعلل عدیدة : منها ما یتعلق بحق الابناء فی الانتساب إلى الآباء الشرعیین ، ومنها ما یتعلق بخلق أجواء عائلیة نظیفة توفر للطفل حقه فی التربیة الصالحة ، وقد حدّد حقوقاً تترتب بدرجة أساسیة على الاَم التی تُشکل وعاءً للنسل ، فیجب علیها أن تصون نفسها ونسلها من کل شین ، حتى یبقى الولد قریر العین ، مطمئن النفس بطهارة مولده ، وحتى لا تظهر علیه علامات ولد الزِّنا ، وأمامنا شواهد معاصرة فی الحضارة الغربیة ، التی تشجع على الاختلاط والتبرج وتطلق العنان للشهوة الجامحة ، وتشکل بذلک أرضیة ممهدة للعلاقات غیر الشرعیة بین الجنسین ، فکان من نتیجة ذلک ازدیاد أعداد أولاد الزِّنا وما یرافق ذلک من مظاهر شاذّة کظاهرة أولاد الشوارع ، وتفشی الجریمة والسرقة ، الاَمر الذی أدّى إلى تمزق النسیج الاجتماعی ، وهو أمر یهدد المجتمع الغربی عموماً بعواقب وخیمة .ولقد حذّرت مدرسة أهل البیت علیهم السلام من تلک العواقب من قدیم الزمان ، یقول أمیر المؤمنین علیه السلام : «ألا أخبرکم بأکبر الزِّنا ؟.. هی امرأة توطئ فراش زوجها ، فتأتی بولد من غیره فتلزمه زوجها، فتلک التی لا یکلمها الله ولا ینظر إلیها یوم القیامة ، ولا یزکیها ، ولها عذاب عظیم»(13)  ، وفی هذا الحدیث إشارة إلى اختلال واختلاط الانساب فیصادر الزِّنا حق الابناء فی الانتساب إلى آبائهم .ویبین الاِمام الثامن علی بن موسى الرضا علیه السلام علة تحریم الزِّنا بقوله : «حُرم الزِّنا لما فیه من الفساد من قتل النفس ، وذهاب الانساب ، وترک التربیة للاَطفال ، وفساد المواریث ، وما أشبه ذلک من وجوه الفساد» (14)

ولا یخفى ان هذه الامور فیها اعتداء صارخ على حق الطفل فی الحیاة والانتساب والتربیة والمیراث . ولقد وجّه أحد الزنادقة سؤالاً إلى أبی عبدالله علیه السلام ، لِمَ حرّم الله الزِّنا ؟ فأجابه الامام برحابة صدر وسعة أفق قائلاً : «لِمَا فیه من الفساد ، وذهاب المواریث ، وانقطاع الاَنساب ، لا تعلم المرأة فی الزِّنا من أحبلها ، ولا المولود یعلم من أبوه..» (15)  .

ولقد أصاب الاِمام علیه السلام بذلک کبد الحقیقة ، من أن الزّنا یصادر حق الابن فی الانتساب لاَبیه ؛ کما کشف لنا الاِمام الصادق علیه السلام عن علامات ولد الزِّنا ، وفی حدیثه الآتی إشارة للآثار السلبیة التی یفرزها إنکار حق المولود فی الولادة الطبیعیة والشرعیة ، قال علیه السلام : «إنّ لولد الزّنا علامات : أحدها بغضنا أهل البیت ، وثانیها أنّه یحنّ إلى الحرام الذی خُلق منه ، وثالثها الاستخفاف بالدّین ، ورابعها سوء المحضر للنّاس ، ولا یسیء محضر إخوانه إلاّ من ولد على غیر فراش أبیه ، أو حملت به أمّه فی حیضها»(16)  .

من کلِّ ما تقدم ، اتضح لنا ، أنّ الاِسلام یحث على اختیار المرأة الصالحة، ویعتبر ذلک من حقوق الولد على أبیه ، وأیضاً للولد ـ قبل ان یُخلق ـ حق عظیم على أُمُّه، بأن تحصّن نفسها وتحافظ على عفّتها ، ولا تنزلق إلى الزّنا فتحرم المولود من حق الانتساب إلى أبیه ، وتضیّع حقه فی الاِرث والتمتع بالسمعة الطیّبة .

ثانیاً : حقوق ما بعد الولادة :
1 ـ حق الحیاة :إنَّ للطفل ـ ذکراً کان أو أُثنى ـ حقّ الحیاة ، فلا یبیح الشرع لوالدیه أن یطفئا شمعة حیاته بالوأد أو القتل أو الاجهاض . ولقد شنَّ الاِسلام حملة قویة على عادة (الوأد) التی کانت متفشیة فی الجاهلیة، وتساءَل القرآن مستنکراً ومتوعداً : ( وإذا الموؤدة سُئلت * بأیّ ذنب قتلت) (التکویر81: 8 ـ 9) واعتبر ذلک جریمة کبرى لا یمکن تبریرها ـ بحال ـ حتى فی الحالات الاضطراریة کحصول المجاعة . وکانوا یقتلون أولادهم خوفاً من الفقر ، کما فی قوله تعالى : ( ولا تقتلوا أولادکم من إملاق نحن نرزقکم وإیاهم) (الانعام 6 : 151) . وفی آیة أُخرى : (ولا تقتلوا أولادکم خشیة إملاق نحن نرزقهم وإیاکم ) (الاِسراء 17 : 31) .والملاحظ فی الآیة الاَولى ، إنّه تعالى قدّم رزق الآباء على رزق الاَبناء، وفی الآیة الاخرى ، نجد العکس ، إذْ قدّم رزق الاَبناء على الآباء ، فما السرّ فی ذلک ؟ وهل کان التعبیر عفویاً ؟ بالطبع لا ؛ لاَن التعبیر القرآنی قاصد ودقیق ، لا یقدّم کلمة أو یُؤخر أُخرى إلاّ لغایة وحکمة .وعند التأمل العمیق نجد ان قوله تعالى : ( ولا تقتلوا أولادکم من املاق) (الانعام 6 : 151) . توحی بأن الفقر موجود بالفعل ، والمجاعة قائمة ، ولمّا کان اهتمام الاِنسان فی تلک الازمان یتمحور حول نفسه ، یخشى من هلاکها ، لذا یُطمئنه الخالق الحکیم فی هذه الآیة بانّه سوف یضمن رزقه أولاً ، ومن ثم رزق أولاده فی المرتبة الثانیة ، یقول له : ( نحن نرزقکم وإیاهم ) أی یا أصحاب الاِملاق نحن نأتی برزقهم أیضاً .بینما فی الآیة التالیة ، یقول تعالى : ( ولا تقتلوا أولادکم خشیة إملاق ) (الاِسراء17:31) ، أی : خوفاً من فقر سوف یقع فی المستقبل ، وبتعبیر آخر : من فقر محتمل الوقوع ، وهنا یُطمئنه الرَّبّ تعالى بضمان رزق أبنائه أولاً ؛ لاَنّه یخاف إن جاءه أولاد أن یأتی الفقر معهم فیقول له مُطمئناً : (نحن نرزقهم وإیاکم ) .فالمعنى ـ فی الآیتین ـ لیس واحداً ، وکلّ آیة تخاطب الوالدین فی ظرف معین ، ولکن تتحد الآیتان فی الغایة وهی الحیلولة دون الاعتداء على حیاة الاَبناء .

ثم إنّ الجاهلیة کانت تمارس سیاسة التمییز بین الجنسین بین الذکر والاَُنثى فتعتدی على حیاة الاِناث بالوأد الذی کان یتمّ فی صورة بشعة وقاسیة ، ویفتقد إلى أدنى العواطف الاِنسانیة ، حیثُ کانت البنت تُدفن وهی حیة !..ینقل مؤلف المختار من طرائف الاَمثال والاَخبار :(سُئل عمر بن الخطاب عن أعجب ما مرَّ به فی حیاته .فقال : هما حادثتان: کلمّا تذکرت الاَولى ضحکت ، وکلمّا تذکرت الاَُخرى بکیت..قیل له : فما الاَُولى التی تُضحکک ؟قال : کنت فی الجاهلیة أعبد صنماً من العجوة ، فإذا دار العام أکلت هذا الصنم ، وصنعت من البلح الجدید صنماً غیره !قیل له : وما الاَُخرى التی تبکیک ؟قال : بینما کنت أحفر حفرة لوأد ابنتی ، کان الغبار یتناثر على لحیتی ، فکانت ابنتی هذه تنفض عن لحیتی هذا الغبار ، ومع ذلک فقد وأدتها) (17)  !!! إزاء هذه الممارسات الهمجیة ، الوحشیة ، الخالیة من الاِنسانیة ، والتی کانت تُرتکب فی عصر الجاهلیة ، عمل الاِسلام على تشکیل رؤیة جدیدة لحیاة الاِنسان ، رؤیة تعتبر الحیاة لیست حقا فحسب ، بل هی أمانة إلهیة أودعها الله سبحانه وتعالى لدى البشر ، وکل اعتداء علیها بدون مبرِّر شرعی یُعد عدواناً وتجاوزاً یستحق الاِدانة والعقاب الاَخروی ، فلیس من حق أیة قوة غیر إلـهیة سلب هذه الودیعة المقدسة ، والله تعالى هو واهب الحیاة ، وله وحده الحق فی سلبها .وأیضاً عمل الاِسلام على تشکیل وعی اجتماعی جدید بخصوص الاَُنثى، وقد کان الجاهلیون لا تطیب نفوسهم بولادتها کما یقول القرآن الکریم : (وإذا بُشّر أحدُهُم بالاُنثى ظلَّ وجهُهُ مُسودّاً وهُو کظیم * یتوارى من القوم من سُوء ما بُشِّر به أیُمسِکُهُ على هُون أم یَدسُهُ فی التُّراب ألا ساءَ ما یحکمون )(النحل 16 : 58 ـ 59). ولقد اختار النبی الاَکرم صلى الله علیه وآله وسلم أفضل السُّبل لاِزالة هذا الشعور الجاهلی تجاه الاَنثى ، والذی کان یتسبب فی زهق أرواح مئات الفتیات کل عام ، ففضلاً عن تحذیره من العواقب الاُخرویة الجسیمة المترتبة على ذلک ، اعتبر من قتل نفساً بغیر حق جریمة کبرى ینتظر صاحبها القصاص العادل .ومن جانب آخر زرع النبی صلى الله علیه وآله وسلم فی وعیهم أن الرّزق بید الله تعالى ، وهو یرزق الإناث کما یرزق الذکور ، فأشاع بذلک أجواء الطمأنینة على العیش ، وکان الجاهلیون یقتلون الإناث خوف الفقر . أضف إلى ذلک استعمل النبی صلى الله علیه وآله وسلم لغةً وجدانیةً شفافة ، فتجد فی السُنّة القولیة عبارات تعتبر البنت ریحانة ، والبنات هن المبارکات ، المؤنسات ، الغالیات ، المشفقات.. وما شابه ذلک ، وکشاهد من السُنّة القولیة وردّ (عن حمزة بن حمران یرفعه قال : أتى رجل وهو عند النبی صلى الله علیه وآله وسلم ، فأُخبر بمولود أصابه ، فتغیّر وجه الرّجل !! فقال له النبیّ : «ما لکَ» ؟ فقال : خیر ، فقال : «قُل» . قال: خرجت والمرأة تمخض ، فأُخبرت أنّها ولدت جاریة !! فقال له النبیّ صلى الله علیه وآله وسلم : «الاَرض تقلّها ، والسَّماء تظلّها ، والله یرزقها وهی ریحانة تشمّها..» (18)  ؟ . وقد أکد الاِمام علی علیه السلام ، ذلک التوجه النبوی بقوله : «کان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم إذا بُشّر بجاریة ، قال : ریحانة ، ورزقها على الله عزّ وجلّ»(19)  . ولقد أعطى النبی صلى الله علیه وآله وسلم أُنموذجاً حیاً یعدُّ قدوةً فی السلوک مع ابنته فاطمة علیها السلام ، ینقل الحسنی فی سیرة الاَئمة عن بنت الشاطئ فی حدیثها عن بنت النبی صلى الله علیه وآله وسلم : لما ولدت فاطمة (استبشر أبواها بمولدها ، واحتفلا به احتفالاً لم تألفه مکة فی مولد أنثى) (20)  ، ویظهر ذلک أیضاً من الاَسماء والالقاب العدیدة التی منحها إیاها صلى الله علیهما ، فقد نقل الحسنی عن الاُستاذ توفیق أبی علم ، فی کتابه أهل البیت : (إنّ للسیدة فاطمة الزهراء تسعة أسماء فاطمة ، والصدّیقة ، والمبارکة ، والطاهرة ، والزکیة ، والمحدثة ، والزهراء ، والبتول ، وسیدة نساء أهل الجنة ، واضاف إلى ذلک (أبو علم) أنه کان یُطلق علیها : أم النبی ؛ لاَنّها کانت وحدها فی بیته بعد موت أمّها ، تتولى رعایته والسهر علیه) (21)  ، وتنقل کتب السیرة أیضاً عن النبی صلى الله علیه وآله وسلم أنه کان یمنحها حبّه ، ویسبغ علیها عطفه بحیث أنه کان اذا سافر کانت آخر الناس عهداً به ، وإذا رجع من سفره کانت أولَ الناس عهداً به ، وکان إذا رجع من سفر أو غزاة ، أتى المسجد فصلى رکعتین ، ثم ثنّى بفاطمة (22)  .

صحیح أن النبی صلى الله علیه وآله وسلم قد استشف من وراء الغیب السر المکنون فیها.. وأن الذّریة الطاهرة من بضعته الزَّهراء علیها السلام ، وأنهم سوف یتابعون المسیرة التی بدأها ولن یفترقوا عن الکتاب حتى یردوا على النبی صلى الله علیه وآله وسلم الحوض ، ولکن الصحیح أیضاً أنّ النبی الاَکرم صلى الله علیه وآله وسلم أراد أن یرسم لنا صورة مشرقة فی التعامل مع البنت ، ذلک النوع من التعامل الاجتماعی الذی غیبته الجاهلیة . ولقد سار أئمة أهل البیت علیهم السلام على خطى جدّهم العظیم ، واقتفوا آثاره فی تغییر النظرة التمییزیة السائدة ، التی تحط من الاَُنثى لحساب الذکر ولا تقیم لها وزناً .قال الحسن بن سعید اللّخمی : ولد لرجل من أصحابنا جاریة ، فدخل على أبی عبدالله علیه السلام ، فرآه متسخّطاً ، فقال له أبو عبدالله علیه السلام : «أرأیت لو أنّ الله تبارک وتعالى أوحى إلیک ! : أن أَخْتَارُ لک ، أو تختار لنفسک ، ما کنت تقول» ؟ قال : کنت أقول : یا ربِّ تختار لی ، قال علیه السلام : «فإنّ الله قد اختار لک»(23)  .

بهذه الطریقة الحکیمة أزاح الاِمام الصادق علیه السلام رواسب الجاهلیة المتبقیة فی نفوس الآخرین .على ان الاَکثر إثارة فی هذا الصَّدد أن بعضهم اتّهم زوجته بالخیانة ، لا لشیء إلاّ لکونها ولدت جاریة ! وعندئذ دحض الاِمام الصادق علیه السلام هذا الرأی السقیم ، الذی لا یستقیم على سکة العقل ولا الشرع ، وکشف عن الرؤیة القرآنیة البعیدة .عن ابراهیم الکرخی ، عن ثقة حدّثه من أصحابنا قال : تزوجت بالمدینة ، فقال لی أبو عبدالله علیه السلام : «کیف رأیت» ؟ قلت : ما رأى رجل من خیرٍ فی امرأة إلاّ وقد رأیته فیها ، ولکن خانتنی ! فقال : «وما هو» ؟ قلت : ولدت جاریة ! قال : «لعلّک کرهتها ، إنّ الله عزّ وجلّ یقول : ( آباؤکم وأبناؤکم لا تدرون أیُّهم أقرب لکم نفعاً ) (النساء 4 : 11) (24)  . وعن الجارود بن المنذر قال : قال لی أبو عبدالله علیه السلام : «بلغنی أنّه ولد لک ابنة فتسخطها ! وما علیک منها ؟ ریحانة تشمَّها ، وقد کُفیت رزقها..» (25)  ولابدّ من التنویه على ان الاِمام الصادق علیه السلام قد قلب النظرة التمییزیة التی تُقدِّم الذَّکر على الاَنثى ، رأساً على عقب ، وفق نظرة دینیة أرحب ، وهی أن البنین نِعَمٌ ، والبنات حسنات ، والله تعالى یَسأل عن النِعَم ویثیب على الحسنات.. قال علیه السلام فی هذا الصدد : «البنات حسنات، والبنون نِعمة، فانما یثاب على الحسنات ، ویُسأل عن النعمة» (26)  .

وعلى ضوء ماتقدم نجد أن مدرسة أهل البیت علیهم السلام مارست عملیة (الاِخلاء والاِملاء) :إخلاء العقول من غواشی ورواسب الجاهلیة ، وانتهاکها الصارخ لحق المولود فی الوجود .واملاء العقول بافکار الاِسلام الحضاریة، التی تبین للاِنسان مکانته فی الکون ، وتصون حیاته ، وتکفل حریته وکرامته ، وتراعی حقوقه منذ نعومة أظفاره ، وعلى الخصوص حقه فی الوجود ، وعلى الاَخص حق البنات فی الحیاة .2 ـ حق الولد فی الاسم الحَسن :للبعض أسماء جمیلة ، تحمل معانی سامیة ، وتولّد مشاعر جمیلة ، فتجذبک للشخص المسمى بها کما یجذب شذا الاَزهار النحل . وللبعض الآخر أسماء سمجة ، مفرغة من أی مضمون ، وتحسّ عند سماعها بالضیق والاشمئزاز . وما أعظم التأثیر النفسی والاجتماعی للاِسم ، الذی نطلقه على اطفالنا ، فکم من الاَولاد قد أرّق اسمه البشع لیله ، وقضَّ مضجعه ، نتیجة الاستهزاء والازدراء الذی یلاقیه من مجتمعه ، فیتملکه إحساس بالمرارة والتعاسة من اسمه الذی أصبح قدراً مفروضاً علیه کالوشم على الجلد تصعب إزالته ، وهناک بالطبع نفوس قویة ، لم تسمح لسحابة الاسم السوداء أن تنغص حیاتها ، فعملت على تغییر اسمها السیء واستأصلته.. کما یستأصل الجرّاح الماهر خلیة السرطان .ولم یهمل الاِسلام کدین یقود عملیة تغییر حضاریة کبرى ، شأن الاسم، وکان النبی صلى الله علیه وآله وسلم یقوم بتغییر الاسماء القبیحة أو الاسماء التی تتنافى مع عقیدة التوحید ، واعتبر من حق الولد على والده ، ان یختار له الاسم المقبول ، قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم : «إنّ أوّل ما ینحل أحدکم ولده الاسم الحسن ، فلیحسن أحدکم اسم ولده» (27).

وقد بیّن فی حدیث آخر الاَبعاد الاَخرویة المترتبة على الاسم ، فقال صلى الله علیه وآله وسلم : «استحسنوا أسماءکم فإنکم تُدعون بها یوم القیامة : قُم یا فلان ابن فلان إلى نورک ، وقم یا فلان ابن فلان لا نور لک» (28) . جدیر ذکره ان أحسن الاَسماء أسماء الانبیاء والمرسلین والاَئمة علیهم السلام والصالحین ، یقول الرسول صلى الله علیه وآله وسلم موصیاً : «سمّوا أولادکم أسماء الانبیاء»(29) 
، ویقول الاِمام الباقر علیه السلام : «أصدق الاَسماء ما سُمّی بالعبودیّة ، وخیرها أسماء الاَنبیاء صلوات الله علیهم» (30)، .

والملفت للنظر ان الرسول الاَکرم صلى الله علیه وآله وسلم بقدر ما کان حریصاً على تغییر الاَسماء القبیحة فی الرّجال والبلدان ، کان سخیاً بالمقابل فی منح الاَسماء الحسنة لاَهل بیته علیهم السلام وأصحابه والمحیطین به . تروی کُتب السیرة : ان بشرى ولادة الحسن علیه السلام عندما زفت إلى النبی صلى الله علیه وآله وسلم وأطلّ على الحیاة سبطه الاَول من حبیبته ووحیدته فاطمة الزهراء علیها السلام سیدة نساء العالمین ، سارع رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم إلى دار فاطمة ، فَدُفع إلیه هذا المولود المبارک ، فأخذه بیدیه ، وأذَّن فی أُذنه الیمنى وأقام فی الیسرى ، ثم قال لعلی علیه السلام : «أی شیء سمیت ابنی ؟ قال : ما کنت لاسبقک بذلک » ، فقال صلى الله علیه وآله وسلم :« ولا أنا سابق ربی به . فهبط » جبریل : فقال : یا محمد ، إنّ ربک یُقرئک السلام ، ویقول لک : علی منک بمنزلة هارون من موسى ولکن لا نبیَّ بعدک ، فسمِّ ابنک هذا باسم ولد هارون ، فقال :« وما کان اسم ابن هارون یا جبریل ؟» قال : شُبَّر ، فقال صلى الله علیه وآله وسلم :
«إنّ لسانی عربی »، فقال : سمِّه الحسن . فسمّاه حسناً وکنّاه أبا محمد (31).

ولما وُلِد الحسین علیه السلام : (جیء به إلى جده رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فاستبشر به، وأذّن فی أذنه الیمنى ، وأقام فی الیسرى ، فلما کان الیوم السابع ، سمّاه حسیناً ، وعق عنه بکبش ، وأمر أُمّه أن تحلق رأسه ، وتتصدق بوزن شعره فضة کما فعلت بأخیه الحسن ، فامتثلت..) (32).

إنّ التعالیم النبویة التی تؤکد على حق الولد فی الاسم الحَسِن ، لم تنطلق من فراغ ، أو تثار من أجل الترف ، بل تنطلق من منظار حضاری ، ینظر للعواقب المترتبة على غمط هذا الحق أو التهاون فیه ، فالتعالیم النبویة تتفق مع معطیات العلم الحدیثة بدلیل : (ان علم النفس قد اکتشف ـ أخیراً ـ علاقة وثیقة بین الاِنسان واسمه ولقبه . ویضرب علماء النفس لنا ـ مثلاً ـ رجلاً اسمه (صعب) فإن دوام انصباب هذه التسمیة فی سمعه ووعیه ، یطبع عقله الباطن بطابعه ، ویَسِمُ أخلاقه وسلوکه بالصعوبة.. وذلک لا ریب هو سر تغییر الرَّسول أسماء بعض الناس ، الذین کانت أسماؤهم من هذا القبیل ، فقد أبدل باسم (حرب) اسماً آخر هو (سمح) فهناک ـ إذن ـ وحی مستمر توحیه أسمائنا ویلوّن إلى حدٍ کبیر طباعنا) (33).

لقد وضع الاَئمة علیهم السلام نصب أعینهم هذا الحق وضرورة مراعاته ، وثمة شواهد عدیدة على ذلک منها ، قول الاِمام موسى الکاظم علیه السلام : «أوّل ما یبرّ الرّجل ولده أن یسمّیه باسم حسن ، فلیحسن أحدکم اسم ولده»(34). کما بین الإمام الصادق علیه السلام المنافع التی یجنیها من ینحل أولاده اسماً یحاکی به أسماء الاَئمة علیهم السلام ، فعندما قیل لابی عبدالله علیه السلام : جعلت فداک إنّا نسمّی بأسمائکم وأسماء آبائکم فینفعنا ذلک ؟ فقال : «إی والله وهل الدّین إلاّ الحبّ ؟ قال الله : ( إن کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله ویغفر لکم ذنوبکم )» (35).

فالاسم ـ تبعاً لما تقدم ـ لیس مجرد لفظ یُکتب بالمداد على شهادة المیلاد ، بل هو حق طبیعی للمولود ، یعیّن هویته ، وتتفتح نفسه الغضة على مضمونه البدیع.. کما تتفتح براعم الزّهور فی الربیع .3 ـ حق التأدیب والتعلیم :لاشک أن السنوات الاَُولى من عمر الطفل ، هی أهم مراحل حیاته ، ومن هذا المنطلق یؤکد علماء التربیة على ضرورة الاهتمام الزائد بالطفل ، وأهمیة تأدیبه بالآداب الحسنة .قال سید الموحدین ، الاِمام علی علیه السلام مبیّناً أهمیة الاَدب وأرجحیته على غیره.. : «خیر ما ورّث الآباءُ الاَبناءَ الاَدبَ» (36).

وقال علیه السلام : «إنّ الناس إلى صالح الاَدب ، أحوج منهم إلى الفضّة والذّهب» (37) .

وسلّط حفیده الاِمام الصادق علیه السلام أضواءً معرفیة أقوى ، فکشف عن العلة الکامنة وراء تفضیل الاَدب على المال بقوله : «إنَّ خیر ما ورّث الآباء لاَبنائهم الاَدب لا المال ، فإنّ المال یذهب والاَدب یبقى..» (38).

وینبغی الاِشارة إلى أن موضوع (أدب الاَطفال) قد احتل مساحةً واسعة من أحادیث أهل البیت علیهم السلام ، فنجد تأکیداً على المبادرة إلى تأدیب الاَحداث قبل أن تقسو قلوبهم ویصلب عودهم ؛ لاَن الطفل کورقة بیضاء تقبل کل الخطوط والرُسوم التی تنتقش علیها ، یقول الاِمام علی لولده الحسن علیهما السلام : «إنما قلب الحدث کالاَرض الخالیة ، ما أُلقی فیها من شیء قبلته ، فبادرتک بالاَدب قبل أن یقسو قلبک ، ویشتغل لبّک» (39). وکان ذلک دیدن الاَئمة علیهم السلام ، فمع ما کانوا علیه من العصمة یولون لاَدب أولادهم عنایة خاصة ، وکان أبوهم علی علیه السلام أدیب النبی صلى الله علیه وآله وسلم ، یتبعه اتّباع الفصیل لاَمه ، فأورث أدبه الراقی لاَولاده من بعده ، وکلاهما یضیء من مشکاةٍ واحدة هی مشکاة الوحی ، یقول صادق أهل البیت علیهم السلام : «أدّبنی أبی بثلاث.. قال لی : یابنیَّ من یصحب صاحب السّوء لا یسلم ، ومن لا یقیّد ألفاظه یندم ، ومن یدخل مداخل السّوء یتّهم» (40).

أدب الطفل فی مدرسة أهل البیت علیهم السلامیمکن إبراز الخطوط الاَساسیة لمدرسة أهل البیت فی بیان تأدیب الطفل وتعلیمه فی النقاط التالیة :أ ـ لا تقتصر تربیة الاَولاد على الاَبوین فحسب بل هی مسؤولیة اجتماعیة تقع أیضاً على عاتق جمیع أفراد المجتمع . وحول هذه النقطة بالذات ، یقول الاِمام الصادق علیه السلام : «أیّما ناشئ نشأ فی قوم ثمّ لم یؤدّب على معصیة ، فإنّ الله عزّ وجلّ أوّل ما یعاقبهم فیه أن ینقص من أرزاقهم»(41).

فالاِمام علیه السلام یحدّد المسؤولیة الجماعیة عن الظواهر الاجتماعیة السلبیة ، ویکشف عن الترابط القائم بین التربیة والتعلیم ، وبین الوضع الاقتصادی ، فکل انحراف فی التربیة سوف یؤثر سلباً على الاقتصاد ، فللمعصیة آثار تدمیریة على المجتمع ، لذلک نجد القرآن الکریم ، ینقل دعوة النبی هود علیه السلام لقومه بالتوبة من المعصیة والاستغفار کشرط أساسی لنزول المطر الذی حُبس عنهم ثلاث سنین : ( ویا قوم استغفروا ربّکم ثمَّ تُوبوا إلیه یُرسل السماء علیکُم مدراراً ویزدکم قوةً إلى قوَّتکم ولا تتولَّوا مُجرمین ) (هود 11 : 52) .فرؤیة آل البیت علیهم السلام تنطوی على ضرورة تأدیب أفراد المجتمع وخصوصاً الاَحداث منهم على الطاعة ، وتمیل إلى أن المسؤولیة فی ذلک لا تناط بالوالدین فحسب ، وإنّ کان دورهم أساسیاً ، وإنّما تتسع دائرتها لتشمل الجمیع ، فالسُنّة الاجتماعیة بطبیعتها تنطبق على الجمیع بدون استثناء .ب ـ من الضروری مراعاة عمر الطفل ، فلکل عمر سیاسة تربویة خاصة ، فمدرسة أهل البیت علیهم السلام سبقت المدارس التربویة المعاصرة بالاَخذ بمبدأ (التدرج) وهو مبدأ التزمت به المناهج التربویة المعاصرة ، بعد أنْ اثبتت التجارب العملیة فائدته وجدواه ، ویمکن لنا أن نأتی بشواهد على ذلک ، ففیما یتعلق بالتربیة الدینیة ، یؤدب الطفل على الذکر لله إذا بلغ ثلاث سنین ، یقول الاِمام الباقر علیه السلام : «إذا بلغ الغلام ثلاث سنین فقل له سبع مرّات : قل : لا إله إلاّ الله ، ثم یُترک..» (42).  ثم نتدرج مع الطفل فنبدأ بتأدیبه على الصلاة ، یقول الاِمام علی علیه السلام : «أدّب صغار أهل بیتک بلسانک على الصلاة والطهور ، فإذا بلغوا عشر سنین فاضرب ولا تجاوز ثلاثاً» (43)  ، بعد ذلک : «یؤدّب الصّبی على الصّوم ما بین خمسة عشر سنة إلى ستّ عشرة سنة» کما یقول الاِمام الصادق علیه السلام (44).

وفی أثناء هذه الفترات یمکن تأدیب الطفل على أُمور أُخرى لا تستلزم بذل الجهد ، کأن نؤدبه على العطاء والاحسان إلى الآخرین ، ونزرع فی وعیه حبّ المساکین ، وفی هذا الصَّدد یقول الاِمام الصادق علیه السلام : «مُر الصّبی فلیتصدق بیده بالکسرة والقبضة والشیء ، وإن قلّ ، فإنّ کلَّ شیء یراد به الله ـ وإن قلّ بعد أن تصدق النیة فیه ـ عظیم..» (45).

وهنا یبدو من الاَهمیة بمکان الاشارة إلى أن الاَئمة علیهم السلام یتبنون بصورة عامة تقسیماً (ثلاثیاً) لحیاة الطفل ، ففی کل مرحلة من المراحل الثلاث ، یحتاج الطفل لرعایة خاصة من قبل الاَبوین ، وأدب وتعلیم خاص، استقرأنا ذلک من الاحادیث الواردة فی هذا المجال ، وکشاهد على تبنیهم التقسیم الثلاثی ، نورد هذه الرّوایات الثلاث :عن النبی الاَکرم صلى الله علیه وآله وسلم : «الولد سیّد سبع سنین ، وعبد سبع سنین ، ووزیر سبع سنین ، فإن رضیت خلائقه لاحدى وعشرین سنة ، وإلاّ ضُرب على جنبیه ، فقد أعذرت إلى الله» (46). وقد نسج الاِمام الصادق علیه السلام على هذا المنوال فقال : «دع ابنک یلعب سبع سنین ، ویؤدب سبع سنین ، والزمه نفسک سبع سنین ، فإن أفلح ، وإلاّ فإنَّه لا خیر فیه» (47)، فمن خلال هاتین الروایتین نجد تقسیماً ثلاثیاً لمرحلة الطفولة ، کل مرحلة تستغرق سبع سنین ، فالمرحلة الاَُولى هی مرحلة لعب ، والثانیة مرحلة أدب ، والثالثة مرحلة تبنی مباشر للطفل وملازمته کظله .وفی الرّوایة الثالثة نجد انها تلتزم هذا التقسیم لکن مع اختلاف طفیف إذ تجعل مدّة المرحلة الاَُولى والثانیة ست سنین وتُبقی المرحلة الثالثة على عددها أی سبع سنین : عن الحسن الطّبرسی فی مکارم الاَخلاق نقلاً عن کتاب المحاسن عن الامام الصادق علیه السلام قال: «احمل صبیّک حتى یأتی علیه ستّ سنین ، ثمّ أدّبه فی الکتاب ستّ سنین ، ثم ضمّه الیک سبع سنین فأدّبه بأدبک ، فإن قبل وصَلُح وإلاّ فخلّ عنه» (48). جـ ـ ینبغی عدم الاِسراف فی تدلیل الطفل ، واتباع أُسلوب تربوی یعتمد على مبدأ الثواب والعقاب ، کما یحذّر أئمة أهل البیت علیهم السلام من الاَدب عند الغضب ، یقول أمیر المؤمنین علیه السلام «لا أدب مع غضب» (49)  ، وذلک لاَن الغضب حالة تحرک العاطفة ولا ترشد العقل ، ولا تعطی العملیة التربویة ثمارها المطلوبة بل تستحق هذه العملیة ما تستحقه الاَمراض المزمنة من الصبر والاَناة وبراعة المعالجة . فالطفل یحتاج إلى استشارة عقلیة متواصلة ؛ لکی یدرک عواقب أفعاله ، وهی لا تتحقق ـ عادة ـ عند الغضب الذی یحصل من فوران العاطفة وتأججها ، وبدون الاستشارة العقلیة المتواصلة ، لا تحقق العملیة أهدافها المرجوة ، فتکون کالطرق على الحدید وهو بارد .وعند تمعننا المتأنی فی أحادیث أهل البیت علیهم السلام نجد أنّ هناک رخصة فی اتباع أسلوب (الضرب) مع الصبی فی المرحلة الثانیة دون المرحلة الطفولة الأولى ، منها قول الاِمام علی علیه السلام : «أدّب صغار أهل بیتک بلسانک على الصّلاة والطّهور ، فإذا بلغوا عشر سنین فاضرب ولا تجاوز ثلاثاً» (50).

ولکن بالمقابل نجد أحادیث أُخرى تحذر من اتباع أسلوب الضرب ، منها قول بعضهم : شکوت إلى أبی الحسن موسى علیه السلام ابناً لی ، فقال : «لا تضربه ولا تطل» (51). ویمکن الجمع بین الاَمرین ، بأنّ اسلوب الضرب ـ من حیث المبدأ ـ غیر مجدٍ على المدى البعید ، ولکن لابدَّ منه فی حالات استثنائیة مهمة ، وخاصة فی ما یتعلق بأداء الفرائض الواجبة من صلاة وصیام ، والضرورة تقدر بقدرها لذلک نجد الاِمام علی علیه السلام یقول : «... فاضرب ولا تجاوز ثلاثاً» ، وعلیه یجب الابتعاد ـ ما أمکن ـ عن ضرب الاَطفال ؛ لانه ثبت تربویاً انه یُؤثر سلباً على شخصیتهم ولا یجدی نفعاً ، ولا مانع من اتباعه فی حالات خاصة بقدر ، کالملح للطعام .ولابدَّ من التنویه على ان مدرسة أهل البیت علیهم السلام تراعی طاقة الطفل ، فلا تکلفه فوق طاقته ، بما یشق علیه .عن الحلبی ، عن أبی عبدالله ، عن أبیه علیهما السلام ، قال : «إنا نأمر صبیاننا بالصلاة ، إذا کانوا بنی خمس سنین ، فمروا صبیانکم بالصلاة إذا کانوا بنی سبع سنین . ونحن نأمر صبیاننا بالصوم إذا کانوا بنی سبع سنین بما أطاقوا من صیام الیوم إن کان إلى نصف النهار أو أکثر من ذلک أو أقل ، فاذا غلبهم العطش والغرث افطروا حتى یتعودوا الصوم ویطیقوه ، فمروا صبیانکم إذا کانوا بنی تسع سنین بالصوم ما استطاعوا من صیام الیوم ، فاذا غلبهم العطش افطروا» (52).

وضمن هذا التوجه یستحسن ، تکلیف الطفل بما یَقْدِرُ علیه ، کالقیام ببعض أعمال البیت ، مثل ترتیب الفراش ، وتنظیف الاَثاث ، والقاء الفضلات فی أماکنها ، وتهیئة وتنسیق مائدة الطعام وأدواته ، والعنایة بحدیقة المنزل ، وما إلى ذلک من أعمال بسیطة تنمی روح العمل والمبادرة لدى الطفل ، وتعوده على الاعتماد على نفسه .وهناک حق آخر للطفل مکمل لحقه فی اکتساب الاَدب ألا وهو حقّ التعلیم ، فالعلم کما الاَدب وراثة کریمة ، یحث أهل البیت علیهم السلام الآباء على توریثه لاَبنائهم . فالعلم کنز ثمین لا ینفذ . أما المال فمن الممکن ان یتلف أو یسرق ، وبالتالی فهو عرضة للضیاع . ومن هذا المنطلق ، یقول الاِمام علی علیه السلام : «لا کنز أنفع من العلم» (53). ثم إنَّ العلم شرف یرفع بصاحبه إلى مقامات سامیة ولو کان وضیع النسب ، یقول الاِمام علی علیه السلام : «العلم أشرف الاَحساب» (54).

فمن حق الولد على الوالد أنْ یسعى لاکتسابه هذا الشرف العظیم منذ نعومة أظفاره ، ومن حقه أیضاً على الاَب أن یُورِثه هذا الکنز المعنوی الذی لا یُقَدَّر بثمن ، والذی هو أصل کل خیر . قال الشهید الثانی رضی الله عنه فی کتاب منیة المرید : (اعلم أن الله سبحانه وتعالى جعل العلم هو السبب الکلی لخلق هذا العالم العلوی والسفلی طرّاً ، وکفى بذلک جلالة وفخراً. قال الله فی محکم الکتاب ، تذکرة وتبصرة لأولی الاَلباب : ( الله الذی خلق سبع سموات ومن الاَرض مثلهنَّ یتنزّل الاَمر بینهنَّ لتعلموا أن الله على کلِّ شیءٍ قدیر وأن الله قد أحاط بکلِّ شیءٍ علماً ) (الطلاق 65 : 12) .وکفى بهذه الآیة دلیلاً على شرف العلم ، لا سیّما علم التّوحید الّذی هو أساس کلّ علم ومدار کلّ معرفة) (55).

ولما کان العلم بتلک الاَهمیة ، یکتسب حق التعلیم مکانته الجسیمة ، لذلک نجد أن الحکماء یحثون أولادهم على کسب العلم ، وفاءً بالحق الملقى على عواتقهم . یقول الاِمام الصادق علیه السلام : «کان فیما وعظ لقمان ابنه،

أنه قال له : یابنیّ اجعل فی أیّامک ولیالیک نصیباً لک فی طلب العلم ، فإنک لن تجد تضییعاً مثل ترکه» (56).  کما نجد الاَئمة علیهم السلام ، یعطون هذا الحق ما یستحقه من عنایة ، لا سیّما وأن الاِسلام یعتبر العلم فریضة على کل مسلم ومسلمة ، وهذه الفریضة لا تنصبّ على الاَب والام فحسب بل تنسحب إلى أولادهما ، لذا نجد الاِمام علیاً علیه السلام یؤکد على الآباء بقوله : «مروا أولادکم بطلب العلم» (57).

ولما کان العلم فی الصِّغر کالنقش على الحجر ، یتوجب استغلال فترة الطفولة لکسب العلم أفضل استغلال ، وفق برامج علمیة تتبع مبدأ الاَولویة ، أو تقدیم الاَهم على المهم ، خصوصاً ونحن فی زمن یشهد ثورة علمیة ومعرفیة هائلة ، وفی عصر هو عصر السرعة والتخصص . ولقد أعطى أهل البیت علیهم السلام لتعلم القرآن أولویة خاصة ، وکذلک تعلم مسائل الحلال والحرام ، ذلک العلم الذی یمکِّنه من أن یکون مسلماً یؤدی فرائض الله المطلوبة منه ، وللتدلیل على ذلک ، نجد أن من وصایا أمیر المؤمنین لابنه الحسن علیهما السلام : «.. أبتدأتک بتعلیم کتاب الله عزّ وجلّ وتأویله ، وشرائع الاِسلام وأحکامه ، وحلاله وحرامه ، لا أجاوز ذلک بک إلى غیره»(58) .

وأیضاً نجد فی هذا الصَّدد ما قاله أحدهم للاِمام الصّادق علیه السلام : (إنّ لی ابناً قد أُحبّ أن یسألک عن حلال وحرام ، لا یسألک عما لا یعنیه ، فقال علیه السلام : «وهل یسأل النّاس عن شیءٍ أفضل من الحلال والحرام» (59)؟! وزیادة على ضرورة تعلیم الاطفال العلوم الدینیة من قرآن وفقه ، ترکز السُنّة النبویة المعطرة على أهمیة تعلم الطفل لعلوم حیاتیة معینة کالکتابة والسباحة والرَّمی ، وسوف أورد بعض الروایات الواردة فی هذا الخصوص .منها : قول الرسول الاَکرم صلى الله علیه وآله وسلم : «من حق الولد على والده ثلاثة : یحسن اسمه ، ویعلّمه الکتابة ، ویزوّجه إذا بلغ» (60).  إذن فتعلیم الکتابة حق حیاتی تنقشع من خلاله غیوم الجهل والاَمیّة عن الطفل .وفی حدیث نبوی آخر، نلاحظ أنّ حق تعلیم الکتابة یتصدر بقیة الحقوق الحیاتیة للطفل ، قال صلى الله علیه وآله وسلم : «حقّ الولد على والده أن یعلّمه الکتابة ، والسّباحة ، والرّمایة ، وأن لا یرزقه إلاّ طیّباً» (61).

وهناک نقطة جوهریة کانت مثار اهتمام الاَئمة علیهم السلام وهی ضرورة تحصین عقول الناشئة من الاتجاهات والتیارات الفکریة المنحرفة من خلال تعلیمهم علوم أهل البیت علیهم السلام واطلاعهم على أحادیثهم ، وما تتضمنه من بحر زاخر بالعلوم والمعارف . وحول هذه النقطة بالذات ، یقول الاِمام علی علیه السلام : «علّموا صبیانکم من علمنا ما ینفعهم الله به لا تغلب علیهم المرجئة برأیها» (62)، وقال الاِمام جعفر الصادق علیه السلام : «بادروا أحداثکم بالحدیث قبل أن یسبقکم الیهم المرجئة» (63).

ومن المعلوم أن فکر المرجئة حینذاک یملی للظالمین ویمدّ لهم حبال الاَمل فی النجاة ؛ لاَنه یرفض الثورة على الحاکم الظالم ، ویُرجئ حسابه إلى یوم القیامة ، ویعتبر الفاسق الذی یرتکب الکبائر مؤمناً ! لاَجل ذلک النشء اهتم الاَئمة علیهم السلام بتحصین فکر النشىء الجدید ضد التیارات الفکریة المنحرفة والوافدة ، من خلال الدعوة إلى تعلیم الاَطفال الافکار الاِسلامیة الاَصیلة التی تُستقى من منابع صافیة .4 ـ حق العدل والمساواة :إنّ النظرة التمییزیة للاَطفال ـ وخصوصاً بین الذکر والاَُنثى ـ تزرع بذور الشقاق بین الاَشقاء ، وتحفر الاَخادید العمیقة فی مجرى العلاقة الاَخویة بینهما ، فالطفل ذو نفسیة حساسة ، ومشاعره مرهفة ، فعندما یحسّ أنّ والده یهتم کثیراً بأخیه ، سوف یطفح صدره بالحقد علیه . وقد یحدث أن أحدَ الوالدین أو کلیهما یحب أحد أولاده ، أو یعطف علیه ـ لسبب ما ـ أکثر من إخوته ، وهذا أمر طبیعی وغریزی ، ولکن إظهار ذلک أمام الاِخوة، وإیثار الوالدین للمحبوب بالاهتمام والهدایا أکثر من إخوته ، سوف یؤدی إلى تعمیق مشاعر الحزن والاَسى لدى الآخرین ، ویفرز مستقبلاً عاقبةً قد تکون وخیمة . وعلیه فالتزام العدالة والمساواة بین الاولاد یکون أشبه بمانعة الصواعق ، إذ تحیل العدالة والمساواة من حصول أدنى شرخ فی العلاقة بین أفراد الاُسرة ، وإلاّ فسوف تکون عاملاً مشجعاً لانطلاق مشاعر الغیرة والحقد فیما بینهم .وفی قصة یوسف علیه السلام درس فی کیفیة معاملة الاَبناء بالعدل والمساواة.. فهذا یوسف قریب من قلب والده یعقوب علیه السلام لاَنه توسّم فیه أَمارات النبوّة، لذا آثره على إخوته ، فأثار ذلک حفیظتهم وبغضاءهم ، وظهرت أمارة ذلک علیهم ، مما دفع یعقوب علیه السلام إلى تحذیر یوسف عندما قصَّ علیه رؤیاه وما تحمل من إرهاصات فی رفعته وعلوّ شأنه ، بأنْ قال له : ( یا بنی لا تقصص رؤیاک على إخوتِک فیکیدوا لک کیداً ) (یوسف 12 : 5) .ویحث الاَئمة علیهم السلام على الاستفادة من هذا الدَّرس القرآنی الذی لا یُنسى ، وقد وضعوه نصب أعینهم.. فعن مسعدة بن صدقة قال : قال جعفر ابن محمد علیه السلام : «قال والدی علیه السلام : والله إنّی لاَصانع بعض ولدی ، وأجلسه على فخذی ، وأُکثر له المحبّة ، وأکثر له الشّکر ، وإنّ الحقّ لغیره من ولدی ، ولکن محافظة علیه منه ومن غیره ، لئلا یصنعوا به ما فعل بیوسف إخوته..»(64).

وهناک عدة شواهد من السُنّة النبویة تعطی وصایا ذهبیة للوالدین فی هذا المجال ، وتکشف عن الحقوق المتبادلة بین الجانبین ، حیثُ یلزم الوالد من الحقوق لولده ، ما یلزم الولد من الحقوق لوالده ، یقول صلى الله علیه وآله وسلم : «إنّ لهم علیک من الحقّ أن تعدل بینهم ، کما أن لک علیهم من الحقّ أن یبرّوک»(65) ،  وأیضاً یقول صلى الله علیه وآله وسلم : «اعدلوا بین أولادکم فی النُّحْلِ ـ أی العطاء ـ کما تحبّون أن یعدلوا بینکم فی البرّ واللّطف» (66).

فهنا نجد نظرة أرحب وأعمق للحق ، فکما أنَّ للاَب حق البِّر ، علیه بالمقابل حق العدالة ، فالحقوق یجب أن تکون متبادلة ، وکلٌّ یتوجب علیه الاِیفاء بالتزاماته ، ویمکن التدلیل على عمق النظرة النبویّة من قوله صلى الله علیه وآله وسلم : «إنّ الله تعالى یحبّ أن تعدلوا بین أولادکم حتّى فی القُبَل» (67) صحیح أنّ القاعدة العامة فی الاِسلام تجاه الاَبوین ، هی قاعدة الاِحسان ، لا قاعدة العدل ، فلا یسوغ للابن أن یقول : إن أبی لا یعطینی ، فأنا لا أُعطیه، أو إنّه لا یحترمنی فلا احترمه ؛ ذلک إنّ الاَب هو السبب فی منح الحیاة للولد وهو أصله . ولکن الصحیح أیضاً هو أن یتبع الآباء مبدأ العدل والمساواة فی تعاملهم مع ابنائهم ، لیس فقط فی الاُمور المعنویة من اعطاء الحنان والعطف والتقبیل بل أیضاً فی الاُمور المادیة ، فی العطیّة ، فقد وصّى النبی الاَکرم صلى الله علیه وآله وسلم الآباء بقوله : «ساووا بین أولادکم فی العطیّة ، فلو کنت مفضّلاً أحداً لفضّلت النّساء» (68).

5 ـ حقوق الاَولاد المالیة :لاشک أن على الوالدین واجباً مالیاً تجاه أولادهما ، وهو وجوب الانفاق على معیشتهم ، وتوفیر حوائجهم الحیویّة من طعام ولباس وسکن وما إلى ذلک ، والشریعة تعتبر الاقربین أولى بالمعروف ، والدینار الذی یُنفق على الاَهل أعظم أجراً من الذی ینفق فی موارد خیریة أُخرى . کما أن الاَولاد یرثون من الوالدین ، فلا یُجوّز الشرع المقدس حرمان الاَولاد من نیل حقوقهم المفروضة لهم ـ کطبقة أُولى من طبقات الارث ـ إلاّ فی موارد نادرة کالارتداد ، أو قتل الوالدین . وحول میراث الاَولاد ، قال عزّ من قائل (یوصیکُمُ اللهُ فی أولادکُم للذّکر مثلُ حظِّ الاَُنثیین...) (ولکم نصفُ ما ترکَ أزواجُکُم إن لَّم یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فإن کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ ممَّا تَرَکنَ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَآ أو دَینٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکتُم إن لَّم یَکُن لَّکُم وَلَدٌ فإن کانَ لَکُم وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَآ أو دَینٍ..)(النساء4 : 11ـ12) .ورب سائل یسأل ویقول : ذکرتم فی الفقرة السابقة عن حق الاَولاد فی العدالة والمساواة ، وعدم التفرقة بین الاولاد فی العطاء ، فلماذا یعطی القرآن یاترى للذکر مثل حظ الانثیین ؟لقد طُرح هذا السؤال قدیماً على الاَئمة علیهم السلام وکان جوابهم واحداً.. (عن اسحاق بن محمّد النَّخَعی قال : سأل الفهفکی أبا محمد علیه السلام : ما بال المرأة المسکینة الضعیفة تأخذ سهماً واحداً ، ویأخذ الرّجل سهمین ؟ فقال أبو محمد علیه السلام : «إن المرأة لیس علیها جهاد ، ولا نفقة ، ولا علیها معقُلة، إنما ذلک على الرّجال» . فقلت فی نفسی قد کان قیل لی : إنّ ابن أبی العوجاء سأل أبا عبدالله علیه السلام عن هذه المسألة فأجابه بهذا الجواب ، فأقبل أبو محمد علیه السلام علیَّ فقال : «نعم ، هذه المسألة مسألة ابن أبی العوجاء ـ وکان زندیقاً ـ والجواب منّا واحد») (69).

وهناک تحلیلات أُخرى للاَئمة علیهم السلام صفوة القول فیها : إنّ الرّجل یُعطی للمرأة الصَّداق ، وهو حق جعله الله تعالى لها وحدها ، زد على ذلک ، أنّ الرّجل هو المعیل للمرأة ، ولیس علیها إعالته . وعلیه فإن هذا الاختلاف بین الاَولاد الذکر والانثى فی المیراث هو عین العدالة .والقرآن یصرح بأنّ أولاد الاَنبیاء قد ورثوا من آبائهم : ( وورث سلیمان داوود ) (النمل 27 : 16) . حتى إن الاِمام علیاً علیه السلام استشهد بهذه الآیة المبارکة على حق فاطمة الزهراء علیها السلام بوراثة أبیها محمد صلى الله علیه وآله وسلم قائلاً : «هذا کتاب الله ینطق» فسکتوا وانصرفوا (70)!

وقد منع أبو بکر فاطمة إرث أبیها بدعوى ان النبی صلى الله علیه وآله وسلم قال : «نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة»، وهذا القول کما لا یخفى یخالف صریح القرآن ، وقد ولَّد صدمةً نفسیة حادّة لبنت المصطفى ، لاِحساسها العمیق بالغبن ، وعدم قدرتها على نیل حقوقها ، الاَمر الذی اسهم بقسط فی وفاتها .بقی علینا أنْ نشیر إلى أنّ الاَنبیاء والاَوصیاء والصالحین ، قد الزموا أنفسهم بحق الوصیة لابنائهم ، والقرآن الکریم قد نقل لنا وصیة إبراهیم علیه السلام لبنیه : ( ووصّى بها إبراهیمُ بنیه ویعقوبُ یا بنیَّ إنَّ الله اصطفى لکُمُ الدّین فلا تموتُنَّ إلاّ وأنتم مسلمون * أم کنتم شهداء إذ حضَر یعقوب الموتُ إذ قال لبنیه ما تعبدُونَ من بعدی قالوا نعبُدُ إلهک وإله آبائِکَ إبراهیم وإسماعیل وإسحاق إلهاً واحداً ونحنُ له مسلمون)(البقرة 2 : 132 ـ 133) .وتنقل لنا النصوص الاِسلامیة وصیة قدیمة وقیّمة هی وصیة آدم علیه السلام إلى ابنه شیت نقتبس منها : «.. إذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه ، فإنی حین دنوت من الشّجرة لاَتناول منها نفر قلبی ، فلو کنت امتنعت من الاَکل ، ما أصابنی ما أصابنی» (71).

وقد استخدم الاَئمة علیهم السلام الوصیة أداة تنویریة ، وکأسلوب لایصال أفکارهم النیّرة ، وإرشاداتهم الخیّرة للاجیال التالیة ، فمن خلال الوصیة یُطلعون أبناءهم على ثوابتهم العقائدیة ، وعلى خلاصة تجربتهم الحیاتیة.إقرأ بتمعن هذه الفقرات المنتخبة من وصایا الاِمام علی علیه السلام لفلذة کبده الحسن علیه السلام وسوف تدرک ـ بلا شک ـ صفاء بصیرته ، وطهارة وجدانه ، وعمق إنسانیته : «أُوصیک بتقوى الله أی بنیّ ولزوم أمره ، وعمارة قلبک بذکره ، والاعتصام بحبله . وأیُّ سبب أوثق من سبب بینک وبین الله إن أنت أخذت به ! أحی قلبک بالموعظة ، وأمته بالزّهادة ، وقوّه بالیقین ، ونوّره بالحکمة ، وذلّله بذکر الموت.. واعلم یا بنیَّ أنَّ أحبّ ما أنت آخذ به إلیَّ من وصیتی ، تقوى الله ، والاقتصار على ما فرضه الله علیک ، والاَخذُ بما مضى علیه الاَوّلون من آبائک ، والصّالحون من أهل بیتک..» (72).

وأیضاً اقرأ هذا المقطع من وصیته علیه السلام لولده الحسین علیه السلام ، یضمّنه أسمى المعانی وأجمل المشاعر : «یا بنیَّ أوصیک بتقوى الله فی الغنى والفقر ، وکلمة الحقّ فی الرّضا والغضب ، والقصد فی الغنى والفقر ، وبالعدل على الصّدیق والعدوّ ، وبالعمل فی النّشاط والکسل ، والرّضى عن الله فی الشدّة والرّخاء..» (73).

وقد سلک بقیة العترة الطاهرة هذا المسلک ، یوصی السابق منهم اللاحق ، ولا یتّسع المجال لذکر جمیع وصایاهم علیهم السلام ، وفیما أوردناه کفایة لما أردناه .وفی نهایة هذا المطلب ، یبدو من الضروری بمکان ، ان نلخّص ما توصلنا إلیه من نقاط البحث بالقول : ان للولد على أبیه حقوقاً عدیدة منها: ما یسبق ولادته ، کحقه فی الوجود وحق اختیار والدته .ومنها ما یُوجب له بعد ولادته : کحقه فی الحیاة ، فلا یجوز إطفاء شمعة حیاته بالوأد والقتل ، وکحقه بانتحال الاسم الحَسِن ، وتعهده بالتأدیب والتربیة الصالحة ، وتعلیمه العلوم والمعارف الضروریة والنافعة ، ومعاملة الاَولاد بالعدل والمساواة ، والاِنفاق علیهم بسخاء ، وعدم مصادرة حقوقهم المالیة الواجبة ، وعدم البخل علیهم بالوصایا النافعة للدنیا والآخرة . وعلى هذا الصعید لابدَّ من الاستشهاد فی نهایة المطاف برسالة الحقوق للاِمام زین العابدین علیه السلام الذی استلهم بنودها من معدن الرسالة ومعین النبوة ، وما أروع الصورة البیانیة التی یرسمها الاِمام السجاد علیه السلام لحقوق الاَولاد عندما یقول : «.. وحق ولدِکَ أن تعلم أنه منک، ومضاف إلیک فی عاجل الدنیا بخیره وشره ، وانک مسؤول عما ولیته به من حسن الاَدب والدلالة على ربه عزّ وجلّ ، والمعونة على طاعته . فاعمل فی أمره عمل من یعلم أنه مثاب على الاِحسان إلیه ، معاقب على الاِساءة إلیه» (74).

وآخردعوانا ان الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.

«راجع المصادر فی الصفحات الآتیة»

المصادر:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) بحار الأنوار 103 : 220 .

(2) المحجّة البیضاء 3 : 53

(3) المعجم المفهرس لالفاظ غرر الحکم 3 : 3171 | 1668 وفیه : (الولد أحد العدوّین) ، غرر الحکم : 73 | 1668 .

(4) فروع الکافی 6 : 5 | 2 باب فضل الولد .

(5) فروع الکافی 6 : 7 | 2 باب شبه الولد .
(6) المعجم المفهرس لالفاظ غرر الحکم 3 : 3171 | 1665 .

(7) بحار الأنوار 103 : 219 .
(8) کنز العمال 16 : 296 | 44559 ، والحِجْز : الاَصل .
(9) کنز العمال 16 : 295 | 44557 .
(10) بحار الأنوار 78 : 236 .

(11) بحار الأنوار 103 : 232 .

(12) فروع الکافی 5 : 354 | 1 باب 30 کتاب النکاح .

(13) بحار الأنوار 79 : 26 .

(14) بحار الأنوار 79 : 24 .
(15) بحار الأنوار 103 : 368 .

(16) بحار الأنوار 75 : 279 ـ 280 .

(17) المختار من طرائف الاَمثال والاَخبار ، نبیه الداموری : 29 ، الشرکة العالمیة للکتاب ط 1987م .
(18) فروع الکافی 6 : 5 | 6 باب فضل البنات من کتاب العقیقة .

(19) البحار 104 : 98 .

(20) سیرة الاَئمة الاثنی عشر ، هاشم معروف الحسنی ـ القسم الاَول : 65 ـ 67 ، دار التعارف للمطبوعات ط1406 هـ.

(21) سیرة الاَئمة الاثنی عشر ، هاشم معروف الحسنی ـ القسم الاول : 65 ـ 67 ، دار التعارف للمطبوعات ط 1406 هـ .

(22) أُنظر سیرة الاَئمة الاثنی عشر ، هاشم معروف الحسنی ـ القسم الاول : 68 .
(23) فروع الکافی 6 : 10 | 10 باب فضل البنات .

(24) فروع الکافی 6 : 8 | 1 باب فضل البنات .
(25) فروع الکافی 6 : 9 | 9 باب فضل البنات .

(26) فروع الکافی 6 : 9 | 8 باب فضل البنات .

(27) بحار الأنوار 104 : 130 .

(28) فروع الکافی 6 : 22 | 10 باب الاسماء والکنى .

(29) بحار الأنوار 104 : 92 .
(30) بحار الأنوار 104 : 129 .

(31) الاِمام الحسن بن علی ، محمد حسن آل یاسین : 16 ، ط . الاولى.
(32) فی رحاب أئمة أهل البیت 2 : 47 .
(33) مواطنون.. لا رعایا ، خالد محمد خالد : 22 .
(34) فروع الکافی 6 : 21 | 3 باب الاسماء والکنى .
(35) بحار الانوار 104 : 130 . والآیة من سورة آل عمران 3 : 31 .
(36) غرر الحکم .

(37) غرر الحکم.
(38) روضة الکافی 8 : 207 / 133، والمراد بالأدب هنا : العلم ، صرح بهذا مسعدة بن صدقة راوی الحدیث.

(39) بحار الانوار 77 : 201.

(40) بحار الانوار 78 : 261.

(41) بحار الانوار 10 : 78 .

(42) بحار الأنوار 104 : 95 .
(43) تنبیه الخواطر : 390 .
(44) بحار الأنوار 102 : 162 .

(45) الوسائل 6 : 261 | 1 باب 4 من أبواب الصدقة .
(46) الوسائل 15 : 195 | 7 باب 83 من أبواب أحکام الاولاد .

(47) بحار الأنوار 104 : 95 .

(48) الوسائل 15 : 195 | 6 باب 83 من أبواب أحکام الاولاد .
(49) المعجم المفهرس لالفاظ غرر الحکم 2 : 74 | 10529 .

(50) تنبیه الخواطر : 390 .

(51) بحار الأنوار 79 : 102 .

(52) فروع الکافی 3 : 409 | 1 باب صلاة الصبیان ومتى یؤخذون بها ، وأُنظر 4 : 125 | 1 باب صوم الصبیان ومتى یؤخذون بها من فروع الکافی أیضاً . والغرث : الجوع .

(53) بحار الأنوار 1 : 165 .

(54) بحار الأنوار 1 : 183 .

(55) مقدمة مُنیة المرید .
(56) بحار الانوار 16 : 169 .
(57) کنز العمال 16 : 584 | 45953 .

(58) نهج البلاغة ـ ضبط صبحی الصالح ـ کتاب 31 .
(59) بحار الأنوار 1 : 294 .
(60) بحار الأنوار 74 : 80 .
(61) کنز العمال 16 : 443 | 45340 .

(62) الوسائل 21 : 578 | 5 باب 84 من أبواب أحکام الاَولاد .
(63) فروع الکافی 6 : 50 | 5 باب تأدیب الولد ، وعنه فی تهذیب الاحکام 8 : 111 | 381 ، والوسائل 21 : 476 ـ 477 | 1 باب 84 من أبواب أحکام الاَولاد .

(64) تفسیر العیاشی 2 : 166 | 2 .

(65) کنز العمال 16 : 446 | 45358 ، وقریب منه ما قبله برقم 45357 .

(66) کنز العمال 16 : 444 | 45347 .
(67) کنز العمال 16 : 445 | 45350 .
(68) کنز العمال 16 : 444 | 45346 .

(69) بحار الأنوار 104 : 328 .
(70) کنز العمال 5 : 625 | 14101 ، عن طبقات ابن سعد .
(71) بحار الأنوار 78 : 453 .

(72) نهج البلاغة ـ ضبط صبحی الصالح ـ کتاب 31 .

(73) تحف العقول 88 .

(74) شرح رسالة الحقوق حسن القبانجی1 : 581 .